Friday 22 June 2007

يه نشوني از بي فرهنگي خودمون

سلام دوستان عزيز
خوبين؟چه خبرا؟همه چي خوبه؟ اين فرايند قاچاق فيلمهاي سينمايي كه در حال حاضر در حال پخش از طريق شبكه سينمايي ايران هستن هم كه ديگه داره به صورت يه زخم كهنه چركين در مياد. هيچكي هم ظاهرا عين خيالش نيست. كه چه ميشه و چه بايد كرد
به هر كي هم كه ميرسم و ميگم واسه چي ميخرين اين فيلمهارو ميگن اگه ما نخريم يكي ديگه ميخره.خوب با اين تفكر انتظار چه چيزي رو ميشه داشت الا در جا زدن هر روزه. اين تفكري كه الآن در مرود فيلم نمود پيدا كرده ساليان سال هست كه تو همه چيز زندگيمون رخنه كرده و نه تنها هيچ فرهنگ سازي صورت نگرفته بلكه خود مسوولين دارن دامن ميزنن به اين قضيه. تصورشو بكنين يه فيلم مثل نفاب ساخته ميشه فارغ از هر گونه تعصب و نظري نسبت به فيلمنامه و موضوع ، اين فيلم نسخه اصلي كه همون نسخه اي هست كه تو بازار فروخته ميشه جهت مميزي نهايي به وزارت ارشاد داده ميشه و ارشاد از سر و تهش يه چيزايي ميزنه و اجازه پخش ميده ولي سي دي همون نسخه اصلي قبل از اكران مياد بيرون. به نظرتون كي ميتونه اين فيلم رو توزيع كرده باشه الا كساني كه تنها نسخه اون رو داشتن.كي ميتونسته با اين وسعت اقدام به توزيع بكنه غير كسيكه خودش يه شبكه توزيع فيلم رو تو ايران هدايت ميكنه. واقعا چرا و تا كي بايد چوب اين بي فرهنگيمون رو بخوريم.؟بي فرهنگيم و بايد بپذيريم اين رو. كورورش و داريوش و هخامنشيان ديگه وجود خارجي ندارن و فقط شدن نشان افتخار كه فاقد هرگونه ارزشي هست در حال حاضر. ياد يه جمله اي از يه كارتون افتادم كه معاون كلانتري بود و هر بار ميگفت پشت اين نشان حلبي يه قلبي از طلاست ، در مورد ما بايد گفت پشت اين نشان طلايي هيچ نيست
تا بعد
يا علي

Friday 15 June 2007

كار

سلام
خوبين؟چه خبرا؟خيلي دلم تنگ شده بود واسه نوشتن ولي خداييش اينقدر درگير كار هستم كه نگو و نپرس. نه جمعه دارم و نه روز تعطيل . همه روزهام شده روز كاري. يه جورايي در حال پكيدن. بايد يه ذره سر و سامون بدم به شرايط. اينجوري بخوام پيش برم هيچ فرقي با يه لكوموتيو يا هر دستگاه مكانيكي ديگه اي ندارم.به قولي به يه پنير تازه نياز دارم.بايد خوب نگاه كنم و حس كنم شرايطو.دعا كنين واسم.
شاد باشين
تا بعد
يا علي